به نام عشق
صدایم کن ای روح وروانم صدایم کن ای عشق لایزالم صدایم کن صدایم کن که صدای تو آرامم می کند . در اوج اندوه ... در اوج ماتم ... در صدایت چه داری که تا صدایم می کنی قلبم سبک میشود ! نمی دانم من تو را باید چگونه صدا بزنم ؟ تا بیایی ! اسمت را نمی دانم ! نشانت را نمی دانم ! اما طنین صدایت را حتی بهتر ازخودت می شناسم . می شناسم آن صدایی را که از مهربانی می گوید ... از هم زبانی ... از گذشت ... و ... عشق ..... چگونه می شود که صدایت را فراموش کنم ؟ نه ... نه... هرگز !!! هرگز از یادم نمی روی . من تورا راحت نیافتم که راحت از دست دهم ... من تورا با آواز گنجشک ها ، نسیم بهاران ، و گرمی تابستان یافتم ! گرمی دستانت را هیچ ازمن نگیر ... من تورا با دنیایی از زر عوض نخواهم کرد ... نه... نه ... تو عشقه افسانه ای من هستی !!!
نظرات شما عزیزان:
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |