چند لحظه از زندگی...

به نام عشق

همه خسته در رو بسته بغض آسمون شکسته شبهای سرد، خونه خالی دل من تنها نشسته

توی کوچه روی ناودون صدای کریه ی بارون یاد اون خنده ی آخر دلمو کرده پریشون

نمی دونم از کجا بود، نمی دونم به کجا رفت، همش از خودم می پرسم که چرارفت، اون کجا رفت

آخه اون بود همه دنیام همه عشقم، همه رویام ،حالا بی اون یه اسیرم خیلی خسته ام ، خیلی تنهام

به امید روز دیدار منم اون شبگرد بیدار

یه صدا بود، یه نگاه بود،نگاه چشم سیاه بود. یه جرقه، یه ستاره انگار از عرش خدا بود

مثل غصه مثل دل درد با دل من آشنا بود

هرچی فریاد می زنم من، که کجایی تو کجایی، خوب نگاهم کن تا ببینی

تو ببین برام چه ساختی، خوب نگاهم کن تا بدونی که چرا عشقمو باختی

به امید روز دیدار منم اون شبگرد بیدار

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:,ساعت 8:14 بعد از ظهر توسط M_N| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت