چند لحظه از زندگی...

به نام عشق
میخواستم بت بگم چقدر پریشونم
دیدم خودخواهیه، دیدم نمی تونم
تحمل می کنم بی تو به هر سختی
به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
به شرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری از چشمات معلومه
یکی اونجاست، شبیه من یه دیوونه
که بیشتر از خودم قدرتو می دونه
چی کار کردی که با قلبم
به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی، چه شیرینه گذشتن...
تازه می فهمم، تازه می فهمم
تو رو می خوام، تموم زندگیم اینه
دارم می رم، ته دیوونگیم اینه
نمی رسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی، همین بسه برای من
چی کار کردی که با قلبم
به خاطر تو بی رحمم
تو می خندی، چه شیرینه گذشتن...
تازه می فهمم، تازه می فهمم

نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, ساعت
8:15 بعد از ظهر توسط M_N| نظر بدهيد |
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |